s-901
| من خیلی دوست داشتم که بازیگرهایم را هیچ کس نشناسد؛ یعنی اکثرشان تازهکار باشند. |
s-902
| ولی اگر تازهکار میبردیم، دچار مشکل میشدیم، چون کار با آنها زمان زیادی میبرد. |
s-903
| آمدیم از یک سری بازیگر استفاده کردیم که محبوب تماشاگر باشند؛ هرچند بعضیشان مثل ایرانمنش برای تماشاگر تلویزیونی ستاره نیست و خیلیها شاید نتوانند این تیپ جدیدش را در مقابل تیپ قبلیاش بپذیرند. |
s-904
| گفتید که ایرانمنش حتی به عنوان رایس تشکیلات در شهر، پایینتر از بقیه بچهها دیده میشود؛ من فکر میکنم به خاطر همین ارتباط برقرار نکردن با ایرانمنش باشد؛ شما این طور فکر نمیکنید؟ |
s-905
| نه، به خاطر این است که ایرانمنش در واقع یک کارهایی در شخصیتش انجام میدهد. |
s-906
| ببینید معرفی این آدم چه جوری است: یک آدمی است که در اتوبان دارد رانندگی میکند و روزنامه میخواند و با تلفن همراه صحبت میکند و بنزین تمام میکند و سر جلسه امتحان تقلب میکند. |
s-907
| اگر ما میخواستیم یک تهیهکنندهای که مردم در ذهنشان دارند بگذاریم، چون از دور ما را میشناسند، نمیشد. |
s-908
| اتفاقا ما در معرفی تکلیف خودمان را مشخص کردیم. |
s-909
| آدمی است که قرار است منفی نباشد، ولی خیلی مقید به مقررات است و دیسیپلین اجتماعی. |
s-910
| در معرفیاش هم گفتیم. |
s-911
| برای خیلیها تصور این حالت خیلی مشکل است که رایس این جمع فرهنگی این جوری باشد. |
s-912
| من دقیقا میگویم خیلی از رایسهای فرهنگی ما این جوری هستند، اگر نگاه واقعبینانهتری داشته باشیم، و این ریسک است، چون خیلیها دارند با آن کلیشهها کار میکنند. |
s-913
| میگویند چه جوری است که تهیهکننده خودش دارد تقلب میکند! |
s-914
| بنده تهیهکننده هزار بار سر جلسه امتحان تقلب کردهام و آخر هم نتوانستم مدرکم را بگیرم. |
s-915
| پس اگر بخواهیم واقعیت را نگاه کنیم، چیز دیگری است، نمونهاش خود من. |
s-916
| تماشاگر با اینها مشکل دارد، ولی من مطمئنم که بعد از چند قسمت میپذیرد. |
s-917
| عادت میکند. |
s-918
| نه، اگر یادتان باشد، در سری قبل مردم با شخصیت امیرحسین صدیق در دو - سه قسمت مشکل داشتند. |
s-919
| مجری یک برنامه اینقدر شوخ و دودوزهباز و کلک، بعد تبدیل شد به محبوبترین شخصیت. |
s-920
| حتی ما نگران شدیم، نکند تبدیل شود به آدمی که مردم از او بدشان بیاید. |
s-921
| بعد دیدیم که نه، اتفاقا برعکس شد. |
s-922
| این تجربهای بود که ممکن است جواب بدهد و یا ندهد. |
s-923
| مقولهای که در برنامهسازی ما مد شده این است که به علل مختلف میروند یک بازیگر خاص که به نقش میخورد، انتخاب میکنند و با گریم یک بلایی به سرش میآورند و روی او کار میکنند، با طراحی لباس و… به هر حال از او استفاده میکنند. |
s-924
| یک چنین قضیهای اینجا احساس میشود؛ مثل حضور نیما رئیس. |
s-925
| نیما رئیس با بچهاش که همراهش هست و آن اتفاقی که برایش افتاده و پیشبینیهایی که نویسنده برایش کرده، یکجوری برای این نقش ضعیف است. |
s-926
| آدم احساس میکند سنش باید بیشتر باشد. |
s-927
| این قضیه به چه شکلی است؟ |
s-928
| من یکی از اولین انتخابهایم نیما رئیس بود، چون در تااتر دیده بودمش . |
s-929
| نیما رئیس در تااتر بازیگر بسیار قویای است و شکی هم در این نیست. |
s-930
| در تااتر خیلی خیلی خوب بود و بر اساس چیزی که گفتم، سعی کردم از بازیگرهای ناآشنا استفاده کنم که یکی از اینها نیما رئیس بود. |
s-931
| از لحاظ بازی از او مطمئن بودم و از لحاظ شخصیتی هم موقع نوشتن به او فکر میکردم و اصلا برای او نوشتم. |
s-932
| حتی روی این حالت اسم بچهاش را گذاشتیم نیما؛ یعنی اسم خودش را گذاشتم، که یکجوری با بچهاش جور دربیاید. |
s-933
| از لحاظ این که گریمش چرا آن طوری است، موقعی که ما نیما رئیس را خواستیم، موهایش خیلی کوتاه بود. |
s-934
| ولی آن نیمایی که من در فیلم میدیدم، باید موهایش خیلی بلند و خشک باشد و مثل شخصیت خودش خشک و انعطافناپذیر و یک مقدار تلختر از بقیه. |
s-935
| دیدیم که آن موهای کوتاه جواب نمیدهد و اتفاقا او را آرام نشان میدهد. |
s-936
| تست گریمش خیلی طول کشید. |
s-937
| بعد از این که سه روز با یک گریم ازش فیلم گرفتیم، کار را تعطیل کردیم و سه روز اول را دوباره با گریمی دیگر گرفتیم. |
s-938
| به خاطر موهای نیما رئیس چهار روز کار عقب افتاد. |
s-939
| ولی فکر میکنم حالا این موها، خیلی موی زیادی هم نیست. |
s-940
| فقط جلویش را گذاشتم تا وسط سرش . |
s-941
| این خشک بودن را همیشه در موهایش میبینید. |
s-942
| اگرچه خیلی از بچهها میگویند موهایش را بریزیم. |
s-943
| یعنی اینجا نیما رئیس باز کمسن احساس میشود و گریم به شما کمکی نکرده است؟ |
s-944
| نمیدانم. |
s-945
| شاید من این حس را ندارم و احساس میکنم در این بچهها کسی که خوب در آمده، نیما رئیس است و یکجوری هم سعید، بقیه هنوز در نیامدهاند. |
s-946
| البته چیزی که من دارم میگویم بر اساس ۱۶ قسمتی است که رج زدیم و چیزی که شما میگویید بر اساس سه - چهار قسمتی است که دیدهاید. |
s-947
| ولی مطمئنم که آدم برجسته، این کار نیما رئیس است؛ و باز هنوز نمیتوانم بگویم چی میشود. |
s-948
| من که دارم میگویم که ممکن است بگذرد و خوب بشود یا نشود. |
s-949
| و اتفاقا نیما رئیس جزو آن سطح پایینها بشود. |
s-950
| پیشبینیهایی که آدم میکند معلوم نیست؛ ولی مردم یک جور دیگر فکر میکنند. |
s-951
| این کار در مورد معضلات اجتماعی است. |
s-952
| در جامعه ما معضلات زیادی هست که خط قرمزی در بخشهای رسانهای برایش قائل میشوند. |
s-953
| این خط قرمزها برای شما به صورت تجویزی بود یا خودتان اعمال کردید؟ |
s-954
| و از چه چیزهایی بود؟ |
s-955
| نه، این خط قرمزها را تهیهکنندگان بیشتر برای خودشان قائلند ؛ چون بحث پول است دیگر! |
s-956
| من میآیم یک چیزی میسازم و میترسم و آن تهیهکننده میترسد و ریسک نمیکند. |
s-957
| هیچ قانون نوشتهشدهای در سازمان صداوسیما نداریم که بگوید آقا سراغ این موضوع نباید بروید. |
s-958
| ما در این سریال خیلی حاشیهای سراغ ایدز رفتیم؛ سراغ فقر رفتیم. |
s-959
| در این سری یک جورهایی سراغ فساد رفتیم. |
s-960
| سراغ چیزهایی که تا حالا گفته نشده رفتیم. |
s-961
| ما روی موضوع انگشت گذاشتیم و هیچ کس به ما نگفته چرا این کار را کردی؛ ممکن است در مرحلهای که میخواهید کار را پخش کنید، ایراد بگیرند. |
s-962
| من معتقدم ۹۰ درصد به دلیل ترس سازندگان است. |
s-963
| به خاطر این که این نوع کار کردن دردسر دارد. |
s-964
| اولا شما وقتی سراغ موضوعی مثل فقر میروید، حتما باید جایی بروید که محلهای فقیرنشین باشد و دیگر شما نمیتوانید در یک آپارتمان بنشینید و در سه روز پنجاه دقیقه پر کنید و پول حسابی بگیرید. |
s-965
| تهیهکننده هم که مریض نیست؛ میآید کاری میگیرد در یک آپارتمان و با چهار تا آدم و لباس شیک و میرود یک پول هنگفت به جیب میزند و این به دلیل خط قرمزهایی است که خود ما در واقع قائل میشویم. |
s-966
| سازمان خط قرمز کشیده و همه هم به خط قرمزهای سازمان واقفند ؛ ولی نه در آن حدی که در تصور اذهان هست. |
s-967
| مثلا در قسمت سوم سریال جاهایی که هر کس این کار را قبل از پخش دید، گفت: پخش نمیشود. |
s-968
| ولی پخش شد، بدون هیچ کم و کسری. |
s-969
| شاید فقط یکی - دو دیالوگ تغییر کرد. |
s-970
| قسمت سوم که درباره آبادانی، درباره مجروح شیمیایی، درباره تعویض مدیران و درباره بیکاری بود، از فقر گفت و یکجوری خیلی کنایهای از فساد گفت. |
s-971
| اتفاقا یکی از بهترین قسمتهایی که ما تا الان دیدهایم، همین قسمت سوم بود. |
s-972
| از سریهای قبل خیلی موفقتر بود. |
s-973
| الان قصههای جلوی دوربین در شهر بچهها را تلافی میکند. |
s-974
| درسته ، تلافی میکند. |
s-975
| قسمت سوم خیلی تأثیرگذار بود، خیلی گسترده و حرفش خیلی قشنگ بود و به دل مینشست. |
s-976
| خیلی امروزی و محسوس بود و ریتم کار خیلی خوب بود و پردازش داستان هم همین طور. |
s-977
| همه اینها خیلی خوب بود، تا آخر تماشاگر را میگرفت. |
s-978
| قسمت چهارم برعکس شد. |
s-979
| خیلی خوب شروع شد. |
s-980
| مثل این که اتفاق افتاده بود. |
s-981
| یک نفر میرود خواستگاری و هفتتیر میکشد و یکی را میکشد. |
s-982
| شروع کار خیلی خوب بود. |
s-983
| از آن جایی که پیرمرد میبخشد و پسر میآید و پشیمان میشود و به قبرستان میرود، فضای ناتورالیستی شکسته میشود. |
s-984
| تماشاگر توقع داشت که آن فضای خشک و زننده بماند. |
s-985
| این سوژه و یک سوژه دیگر تنها سوژهای است که مفهوم و حرفی که میزند ریتم کندی دارد و اسم کار عشق است. |
s-986
| این را هم بگویم که در یک قسمت سریال، برای اولین بار، این همه کلمه عشق به کار میرود. |
s-987
| ببینید وقتی داریم در مورد عشق صحبت میکنیم، نمیتوانیم آن ریتم تند قسمت سوم را داشته باشیم. |
s-988
| تماشاگر عادت کرده آن ریتم تند را - منظورم ریتم تند نیست. |
s-989
| آن فضای گزندگی قابل پیشبینی میشود. |
s-990
| این قصه اگر در یک سریال دیگری بود، ممکن بود نتوان هیچ ایرادی بهش گرفت؛ هیچ ایرادی که نه، از این نگاه که تو نگاه میکنی، قشنگی این سوژه یک حرف بود؛ چیزی که سالها و مدتهاست در ذهن ماست . |
s-991
| تصوری که از عشق برای ما ایرانیها مانده است، یک چیز اندوهگین و هر وقت کلمه عشق را میگوییم، یاد اندوه میافتیم؛ در حالی که اصلا این جور نیست و عشق واقعی اتفاقا خیلی شاد و… |
s-992
| حرفی که پیرمرد میزد و تمام این قصه میرسید به نقطهای که یک جمله گفته بشود که میگوید: آقا، عشق آدم را نمیکشد، عشق آدم را زنده میکند. |
s-993
| حالا چرا اینقدر خشن بود؟ |
s-994
| حالا تو فکر کن که شغل پیرمرد عمدا جگرفروشی بود و جگر را پارهپاره میکرد و با چاقو و آتش سروکار داشت. |
s-995
| این کنتراست عمدی بود. |
s-996
| چهره پیرمرد چهره آدمی خشن و کمحرف بود. |
s-997
| هیچ کس، تصور این که این آدم بتواند عشق را بفهمد، ندارد. |
s-998
| معمولا کسانی که درباره عشق حرف میزنند، آدمهایی بودند با موهای بلند، چهرهای متین و سفید و روحانی و یک جور کلیشه. |
s-999
| این که این پیرمرد قهوهچی است و هیچ چیز نمیداند و جگر خرد میکند و یک بچه هم دارد، خوب میداند عشق یعنی چه. |
s-1000
| ولی اعضای گروه در شهر که ادعای فرهنگی دارند، در بحثی که بین مانی کسراییان و یکی دیگر از بچههای گروه در شهر رخ میدهد، نمیفهمند چیست ؟ |