s-801
| اصلا یک کلیشهای داریم که من خودم یک مدتی متاثر از آن بودم: همه لهجهها یا ترکی است یا اصفهانی و یا رشتی. |
s-802
| الان این لهجه کرد بیجار است که هیچ کس نمیداند. |
s-803
| در کنارش یک لهجه اصفهانی گذاشتیم، چون خود بازیگرمان توانایی اصفهانی صحبت کردن را دارد. |
s-804
| مساله دوم این است که درصد بسیار زیادی از مردمی که در تهران ساکنند شهرستانی هستند، بنابراین با شخصیتها همذاتپنداری بیشتری میکنند. |
s-805
| اخلاقیات خاصی هست که هر لهجهای آن را بروز میدهد؛ مثلا در «روزگار جوانی» میدیدیم که شخصیت احد، با این که دکتر بود، یک جاهایی ساده و دیرفهم میشد؛ و یا شخصیت مجید که اصفهانی بود، زرنگی را نشان میداد. |
s-806
| میخواهم بگویم که بهتر نبود این طور نمیشد و آن خصوصیات قالبیشده را در لهجهها نشان نمیدادید؟ |
s-807
| آیا سعی کردید این کار را نکنید؟ |
s-808
| کاملا درست است. |
s-809
| این لهجههایی که کلیشه شده، رشتی و ترکی و اصفهانی، روحیات اینها هم کلیشه شده. |
s-810
| آن اتفاق در «روزگار جوانی» افتاد و سعی کردیم در این سری پیش نیاید. |
s-811
| مثلا شخصیت مسعود که اصفهانی است، اصلا بچه زرنگی نیست و حتی یک مقدار شل و وارفته هم هست، برعکس همه اصفهانیها که در فیلمها دیدهایم. |
s-812
| من خودم اصفهانی هستم و برعکس این که همه فکر میکنند، همه اصفهانیها تیز نیستند و درصد زیادی از آنها اسلوموشن [کند] هستند. |
s-813
| آدمهایی هستند که خیلی سادهاند . |
s-814
| ولی آن درصد زرنگشان ، چون خیلی از آنها آمدند تهران و رفتند به شهرهای دیگر، مردم شهرهای دیگر اصفهانیها را از روی این تعداد میشناسند. |
s-815
| من خودم در اصفهان هستم و میبینم که اکثر اصفهانیها اصلا آدمهای تیزی نیستند و ساده هستند و اصلا اهل زرنگبازی نیستند؛ و یا کردها به نظر میآید خیلی خشن هستند، درست است، ولی سعید در این کار خشن نیست، فقط آدم زرنگی است، اتفاقا خیلی ساده و زودباور است و احساساتی، برعکس چیزهایی که ما از کردها میدانیم. |
s-816
| حالا که رفتیم سمت شخصیتها، شخصیتهای سری قبل را با سری جدید مقایسه میکنیم: شخصیتهای سری قبل خیلی با هم جفت و جور شده بودند، پاسکاریها خیلی خوب بود، چه در بازی و چه در دیالوگ و حتی در شخصیتپردازی. |
s-817
| در سری جدید چنددستی میبینیم؛ البته شاید به علت تازگی سریال باشد که مخاطب به آن عادت ندارد. |
s-818
| بعدا این درست میشود و یا تا آخر این قضیه میماند؟ |
s-819
| در این روزها ما اوج آن بچهها را با شروع این بچهها مقایسه میکنیم. |
s-820
| اگر در قسمت بیست و دوم این بچهها را با بچههای قسمت بیست و دوم آن سری مقایسه کنیم، کار درستی کردهایم. |
s-821
| یادم است هفت - هشت قسمت آن کار که رفت، یک نگرانی به ما دست داد که این بچهها با بچههای «روزگار جوانی»، که خودم نوشته بودم، مقایسه میشدند و میگفتند که آن بچهها خیلی با هم جفت و جور هستند و چون آنجا اوج «روزگار جوانی» بود و شروع اینها، این نگرانی به قدری پیش رفت که من یک شب به فکر این افتادم که یکی از بازیگرها را عوض کنم و مثلا یک شخصیت دیگری را بیاورم. |
s-822
| این خیلی فکر خطرناکی بود و خوشبختانه این کار را نکردم و دیدم جا افتاد. |
s-823
| فکر میکنم یک مقدار زود باشد. |
s-824
| یک چیز دیگر که این مساله را مضاعف کرد این بود که تعمدا قرار است که این گروه خیلی هم گروه فرهنگی و همبستهای که قرار است یک کار خوب بکنند، نباشند. |
s-825
| این به مخاطب منتقل میشود؟ |
s-826
| ما تلاشمان را کردیم. |
s-827
| یک مقدار زود است. |
s-828
| یک جاهایی، مثلا در قسمت جمعه، خودشان به این کمفرهنگی خودشان معترض میشوند. |
s-829
| مثلا یک جا سعید آقاخانی میگوید: «بابا، ما که این قدر تو سر و کله هم میزنیم و همیشه داریم شوخی میکنیم، چهطور میتونیم کار فرهنگی کنیم!» |
s-830
| اینها یک مقداری میتواند به تماشاگر بفهماند که این قضیه تعمدی است. |
s-831
| چون الان ادبیات جوانهای ما این جوری است. |
s-832
| از اعتراضات خیلی زیادی که به کار میشود، و من فکر میکنم زیاد درست نیست، این است که آقا، چرا اینها همدیگر را با «هوی» صدا میکنند. |
s-833
| من فکر میکنم که اگرچه این غلط است و خوب نیست و کاش همه همدیگر را با اسم آقا و خانم صدا میزدند، اگر ما بخواهیم یک دید واقعگرا داشته باشیم، باید اینها آن ادبیات را داشته باشند، و چهبسا ادبیات محاورهای جوانهای ما در بیرون از این سریال غیرمودبانهتر باشد، و تا جایی که پخش به ما اجازه داد، ما این کار را کردیم. |
s-834
| مردم در این سالها عادت کردهاند که همه شخصیتهایی که در تلویزیون حرف میزنند مودب باشند. |
s-835
| کلیشه این جوری است که آدمها باید خوب حرف بزنند، ولی حالا نمیتوانند بپذیرند. |
s-836
| این کار میخواهد بگوید که آدمها این جوری حرف میزنند و یک فکری باید کرد تا این جوری حرف نزنند. |
s-837
| اگر دید واقعی بخواهیم داشته باشیم، این است. |
s-838
| از بحث شخصیتها نگذریم. |
s-839
| در سری قبل شخصیتی داشتیم به نام مونس که با داشتن یک سری کاستیهای شخصیتی، در پیشبرد داستان خیلی کمک میکرد. |
s-840
| در این سری او نیست. |
s-841
| شما در این سری چه چیز را جایگزین این شخصیت کردید؟ |
s-842
| آیا اصلا دارید؟ |
s-843
| بعد از این که سریال را به من پیشنهاد دادند که ادامه بدهم، من اصلا راغب نبودم، به علت این که تماشاگر خیلی تعقیب کرده بود که چه شد، و اینها گفتند بیا بساز، و من بسختی قبول کردم، چون نود درصد کارهایی که ادامه پیدا میکند، خراب میشود و برای همه عادی میشود و خیلی سخت است کار را ادامه بدهیم. |
s-844
| یک راه این بود که همان بچهها را میآوردیم و با همانها کار میکردیم. |
s-845
| این چرا راه اشتباهی است؟ |
s-846
| وقتی من شروع کردم به نوشتن، برای هر کدام از آنها یک داستان نو در نظر گرفتم که در ۲۶ قسمت و یا ۲۲ قسمت به سر میرسید. |
s-847
| مثل یک ساختمانی است که شما برای ۲۲ طبقه برنامهریزی میکنند و بعد بگویند آقا، ساختمان قشنگی شده، ۲۲ تا دیگر رویش بساز! |
s-848
| مطمئنا ساختمان فرومیریزد. |
s-849
| سریال این جوری خیلی داشتیم. |
s-850
| پس من نباید آنها را میآوردم، یک جور نارو زدن به تماشاگر بود، اگر من همان آدمها را میآوردم، چون داستان آنها تمام شده بود. |
s-851
| تصور کن که اگر ما مثلا بعد از این که مونس و رفیع دیگر قضیهشان حل شد و به جایی نرسیدند، میخواستیم داستان را ادامه بدهیم، باید یک داستان جدید برای رفیع میساختیم و یکی هم برای مونس، که این یک تقلب بود، به نظر من، یعنی تماشاگر میفهمید که دارند کشش میدهند. |
s-852
| آن بچهها را نمیتوانستیم بیاوریم. |
s-853
| راه دوم این بود که آدمهایی را بیاوریم شبیه همان آدمها، یعنی جایگزین کنیم. |
s-854
| این آدمهای جدید در بهترین حالتهایشان باز یک بار قبلا ارائه شده بودند؛ یعنی ما اگر شخصیتی را میآوردیم که جای مونس باشد، میگفتند که آقا، آن خوبش بود دیگر؛ مردم با همین نقصها عادت کرده بودند. |
s-855
| این راه دومش بود که ما یک آدم دیگری بیاوریم که جای مونس بازی کند و با یک اسم دیگر؛ یعنی یک سری آدمهای جدید و یک سری معضلات جدید. |
s-856
| این اتفاق افتاده؟ |
s-857
| تلاش کردیم که این آدمها دور باشند؛ مثلا آن سری یک شخصیت اصلی دارد، یک دختر خیلی حساس، که مشکلات روانی دارد و همین باعث میشود برود دنبال مسائل دیگر. |
s-858
| اتفاقا شخصیت زنی که داشتیم آدمی است که ۱۸۰ درجه با آن یکی فرق دارد؛ یعنی بسیار خونسرد و معمولی است و اصلا خاص نیست. |
s-859
| با بازیگر صحبت کردم و گفتم باید معمولی بازی کنی. |
s-860
| معمولی بازی کردن از خاص بازی کردن خیلی سختتر است. |
s-861
| به خاطر همان به چشم نمیآید. |
s-862
| و قرار هم نیست به چشم بیاید و برجسته شود. |
s-863
| یا مثلا تهیهکننده که آدم پرهیبتی مثل فرامرز صدیقی داشتیم و الان یک آدم گذاشتیم؛ کسی که حتی از سطح خود بچهها هم پایینتر است: یک نگاه واقعی به تهیهکنندهها. |
s-864
| در سریال قبلی دو شخصیت بسیار همدردیبرانگیز داشتیم: مونس توانا و رفیع، که این باعث جذب و همذاتپنداری مخاطب میشد. |
s-865
| ولی در سری جدید فکر میکنم قرار است این احساس تقسیم بشود. |
s-866
| این تعداد مخاطبان را کم نمیکند؟ |
s-867
| اگر جاهای دیگری تلافی بشود، نه. |
s-868
| طبق آمار، بینندههای ما در این سری خیلی بیشتر از سری قبلند . |
s-869
| مخاطبان قسمت دوم سری قبلیمان شاید سی درصد قسمت دوم این سری بودند و در مورد قسمت سوم که تفاوت بیشتر است. |
s-870
| تعمدا این طور شد و اتفاقا آن نوع نوشتن خیلی راحتتر است که دو تا شخصیت اصلی باشند و بقیه در حاشیه. |
s-871
| حالا اگر بخواهیم تقسیم کنیم که همه به یک اندازه حضور داشته باشند، خیلی سخت است. |
s-872
| ولی تعمدا این کار را کردیم، باز به خاطر نگاه واقعبینانهتر. |
s-873
| بشدت میترسیدیم رابطه عشقی بگذاریم، چرا؟ |
s-874
| چون در رابطه عشقی دو حالت وجود دارد و آخرش یا دو طرف به هم میرسند و یا از هم جدا میشوند. |
s-875
| اگر به هم برسند، مثل همه سریالهای بعد از انقلاب است، و اگر به هم نرسند، تکرار سری قبل است. |
s-876
| پس رابطه عشقی را گذاشتیم کنار و اتفاقا از یک رابطه ضدعشقی شروع کردیم؛ یعنی یک آدم زنش را طلاق داده و یک بچهای این وسط است و احتمالا خط اصلی داستان ما تا آخر همین بچه است و یک جاهایی برجسته میشود و معضلاتی برای آینده داستان این بچه به وجود میآید. |
s-877
| تعمدا هیچ کس را قهرمان اصلی نکردیم، همین بچهها هستند. |
s-878
| حالا ممکن است در یک قسمت یکی از اینها خیلی همدردیبرانگیز باشد. |
s-879
| مثلا در قسمت سوم آن آبادانی. |
s-880
| یک قسمت اصلا سروش صحت به چشم نمیآید و سعید آقاخانی برجستهتر میشود، و برعکس. |
s-881
| از کارهای دیگری که کردیم این بود که هیچ کدام را مثبت و قهرمان نکردیم. |
s-882
| در هر قسمت یک آدمی برجسته میشود، اما حتما مثبت مثبت نیست، حتما یک اشتباهی میکند. |
s-883
| این آدمها، آدمهای سری جدید، به هیچ وجه خوب نیستند و بد نیستند و نمیتوانیم قضاوت کنیم این خوب است یا بد. |
s-884
| در سری قبل ما محسن را داشتیم که بد و شیرین بود و رفیع را داشتیم که خوب و روشنفکر بود، ولی اینجا نه، همه یک مقدار شبیه هم هستند. |
s-885
| تجربهای است که نمیدانم چقدر جواب میدهد. |
s-886
| در مورد ایرانمنش صحبت داریم. |
s-887
| ایرانمنش را همه به عنوان بازیگری میشناسند که فیلمهای دفاع مقدس کار کرده ولاغیر، با تیپ ثابت خودش : یک بسیجی نترس و قهرمان دفاع مقدس. |
s-888
| حالا میبینیم که اینجا از آن تیپ خودش آمده بیرون و یک چیز دیگر است و حالا بیننده باید به این عادت بکند. |
s-889
| چرا به سمت ایرانمنش رفتید؟ |
s-890
| دو تا علت دارد: یکی از سختیهای حرفه ما مقولهای است به نام بازیگر. |
s-891
| بازیگر تنها کسی است که در کار قابل تعویض نیست و بسیاری از بازیگرها متأسفانه همین که کار تا یک جایی پیش رفت که مطمئن شدند دیگر نمیشود عوضشان کرد، یک گروه چهل - پنجاهنفری را روی انگشتشان میچرخانند، و هیچ قانونی متأسفانه در مملکت نیست که جلوی بازیگر را بگیرد. |
s-892
| بیشترین حقوق را بازیگر میگیرد - هرچند زحمت زیادی هم میکشد - و نازپروردهترین آدم گروه است. |
s-893
| بازیگر خوب داریم و بازیگر بد هم داریم. |
s-894
| من در انتخاب اولم آدمهایی را جمع کردم که مطمئن بودم از لحاظ اخلاقی یک سر سوزن هم اذیت نمیکنند، و الان میتوانم ادعا کنم که هیچ سریالی نشده که بازیگرانش اینقدر راحت باشند و آزار نرسانند. |
s-895
| انتخاب ایرانمنش صرفا به لحاظ اخلاقی بود؟ |
s-896
| نه، این یک علت است. |
s-897
| علت دوم این است که من یک کاری از ایرانمنش دیدم به نام «گالری ۹» که شبکه تهران میداد و نقش یک کرمانی را بازی میکرد که مأمور آگاهی بود و بسیار شیرین بازی کرد و همه آن بازیاش را به حساب میگذارند. |
s-898
| اصلا ربطی به جنگ نداشت و یک مقدار کمیک بود. |
s-899
| این به من اطمینان داد که میتواند به این عرصه بیاید. |
s-900
| سوم این که این آدم اگرچه فیلمهای دفاع مقدس خیلی بازی کرده بود، ولی در این تیپ کلیشه نبود. |