Dependency Tree

Universal Dependencies - Persian - Seraji

LanguagePersian
ProjectSeraji
Corpus Parttrain
AnnotationSeraji, Mojgan; Ginter, Filip; Nivre, Joakim; Popel, Martin; Zeman, Daniel

Select a sentence

Showing 801 - 900 of 4798 • previousnext

s-801 اصلا یک کلیشه‌ای داریم که من خودم یک مدتی متاثر از آن بودم: همه لهجه‌ها یا ترکی است یا اصفهانی و یا رشتی.
s-802 الان این لهجه کرد بیجار است که هیچ کس نمی‌داند.
s-803 در کنارش یک لهجه اصفهانی گذاشتیم، چون خود بازیگرمان توانایی اصفهانی صحبت کردن را دارد.
s-804 مساله دوم این است که درصد بسیار زیادی از مردمی که در تهران ساکنند شهرستانی هستند، بنابراین با شخصیتها همذات‌پنداری بیشتری می‌کنند.
s-805 اخلاقیات خاصی هست که هر لهجه‌ای آن را بروز می‌دهد؛ مثلا در «روزگار جوانی» می‌دیدیم که شخصیت احد، با این که دکتر بود، یک جاهایی ساده و دیر‌فهم می‌شد؛ و یا شخصیت مجید که اصفهانی بود، زرنگی را نشان می‌داد.
s-806 می‌خواهم بگویم که بهتر نبود این طور نمی‌شد و آن خصوصیات قالبی‌شده را در لهجه‌ها نشان نمی‌دادید؟
s-807 آیا سعی کردید این کار را نکنید؟
s-808 کاملا درست است.
s-809 این لهجه‌هایی که کلیشه شده، رشتی و ترکی و اصفهانی، روحیات این‌ها هم کلیشه شده.
s-810 آن اتفاق در «روزگار جوانی» افتاد و سعی کردیم در این سری پیش نیاید.
s-811 مثلا شخصیت مسعود که اصفهانی است، اصلا بچه زرنگی نیست و حتی یک مقدار شل و وارفته هم هست، برعکس همه اصفهانی‌ها که در فیلم‌ها دیده‌ایم.
s-812 من خودم اصفهانی هستم و برعکس این که همه فکر می‌کنند، همه اصفهانی‌ها تیز نیستند و درصد زیادی از آن‌ها اسلوموشن [کند] هستند.
s-813 آدم‌هایی هستند که خیلی ساده‌اند .
s-814 ولی آن درصد زرنگشان ، چون خیلی از آن‌ها آمدند تهران و رفتند به شهرهای دیگر، مردم شهرهای دیگر اصفهانی‌ها را از روی این تعداد می‌شناسند.
s-815 من خودم در اصفهان هستم و می‌بینم که اکثر اصفهانی‌ها اصلا آدمهای تیزی نیستند و ساده هستند و اصلا اهل زرنگ‌بازی نیستند؛ و یا کردها به نظر می‌آید خیلی خشن هستند، درست است، ولی سعید در این کار خشن نیست، فقط آدم زرنگی است، اتفاقا خیلی ساده و زودباور است و احساساتی، برعکس چیزهایی که ما از کردها می‌دانیم.
s-816 حالا که رفتیم سمت شخصیتها، شخصیتهای سری قبل را با سری جدید مقایسه می‌کنیم: شخصیتهای سری قبل خیلی با هم جفت و جور شده بودند، پاسکاریها خیلی خوب بود، چه در بازی و چه در دیالوگ و حتی در شخصیت‌پردازی.
s-817 در سری جدید چنددستی می‌بینیم؛ البته شاید به علت تازگی سریال باشد که مخاطب به آن عادت ندارد.
s-818 بعدا این درست می‌شود و یا تا آخر این قضیه می‌ماند؟
s-819 در این روزها ما اوج آن بچه‌ها را با شروع این بچه‌ها مقایسه می‌کنیم.
s-820 اگر در قسمت بیست و دوم این بچه‌ها را با بچه‌های قسمت بیست و دوم آن سری مقایسه کنیم، کار درستی کرده‌ایم.
s-821 یادم است هفت - هشت قسمت آن کار که رفت، یک نگرانی به ما دست داد که این بچه‌ها با بچه‌های «روزگار جوانی»، که خودم نوشته بودم، مقایسه می‌شدند و می‌گفتند که آن بچه‌ها خیلی با هم جفت و جور هستند و چون آنجا اوج «روزگار جوانی» بود و شروع این‌ها، این نگرانی به قدری پیش رفت که من یک شب به فکر این افتادم که یکی از بازیگرها را عوض کنم و مثلا یک شخصیت دیگری را بیاورم.
s-822 این خیلی فکر خطرناکی بود و خوشبختانه این کار را نکردم و دیدم جا افتاد.
s-823 فکر می‌کنم یک مقدار زود باشد.
s-824 یک چیز دیگر که این مساله را مضاعف کرد این بود که تعمدا قرار است که این گروه خیلی هم گروه فرهنگی و همبسته‌ای که قرار است یک کار خوب بکنند، نباشند.
s-825 این به مخاطب منتقل می‌شود؟
s-826 ما تلاشمان را کردیم.
s-827 یک مقدار زود است.
s-828 یک جاهایی، مثلا در قسمت جمعه، خودشان به این کم‌فرهنگی خودشان معترض می‌شوند.
s-829 مثلا یک جا سعید آقاخانی می‌گوید: «بابا، ما که این قدر تو سر و کله هم می‌زنیم و همیشه داریم شوخی می‌کنیم، چه‌طور می‌تونیم کار فرهنگی کنیم!»
s-830 این‌ها یک مقداری می‌تواند به تماشاگر بفهماند که این قضیه تعمدی است.
s-831 چون الان ادبیات جوانهای ما این جوری است.
s-832 از اعتراضات خیلی زیادی که به کار می‌شود، و من فکر می‌کنم زیاد درست نیست، این است که آقا، چرا این‌ها همدیگر را با «هوی» صدا می‌کنند.
s-833 من فکر می‌کنم که اگرچه این غلط است و خوب نیست و کاش همه همدیگر را با اسم آقا و خانم صدا می‌زدند، اگر ما بخواهیم یک دید واقع‌گرا داشته باشیم، باید این‌ها آن ادبیات را داشته باشند، و چه‌بسا ادبیات محاوره‌ای جوانهای ما در بیرون از این سریال غیر‌مودبانه‌تر باشد، و تا جایی که پخش به ما اجازه داد، ما این کار را کردیم.
s-834 مردم در این سالها عادت کرده‌اند که همه شخصیت‌هایی که در تلویزیون حرف می‌زنند مودب باشند.
s-835 کلیشه این جوری است که آدمها باید خوب حرف بزنند، ولی حالا نمی‌توانند بپذیرند.
s-836 این کار می‌خواهد بگوید که آدمها این جوری حرف می‌زنند و یک فکری باید کرد تا این جوری حرف نزنند.
s-837 اگر دید واقعی بخواهیم داشته باشیم، این است.
s-838 از بحث شخصیتها نگذریم.
s-839 در سری قبل شخصیتی داشتیم به نام مونس که با داشتن یک سری کاستی‌های شخصیتی، در پیشبرد داستان خیلی کمک می‌کرد.
s-840 در این سری او نیست.
s-841 شما در این سری چه چیز را جایگزین این شخصیت کردید؟
s-842 آیا اصلا دارید؟
s-843 بعد از این که سریال را به من پیشنهاد دادند که ادامه بدهم، من اصلا راغب نبودم، به علت این که تماشاگر خیلی تعقیب کرده بود که چه شد، و این‌ها گفتند بیا بساز، و من بسختی قبول کردم، چون نود درصد کارهایی که ادامه پیدا می‌کند، خراب می‌شود و برای همه عادی می‌شود و خیلی سخت است کار را ادامه بدهیم.
s-844 یک راه این بود که همان بچه‌ها را می‌آوردیم و با همانها کار می‌کردیم.
s-845 این چرا راه اشتباهی است؟
s-846 وقتی من شروع کردم به نوشتن، برای هر کدام از آن‌ها یک داستان نو در نظر گرفتم که در ۲۶ قسمت و یا ۲۲ قسمت به سر می‌رسید.
s-847 مثل یک ساختمانی است که شما برای ۲۲ طبقه برنامه‌ریزی می‌کنند و بعد بگویند آقا، ساختمان قشنگی شده، ۲۲ تا دیگر رویش بساز!
s-848 مطمئنا ساختمان فرو‌می‌ریزد.
s-849 سریال این جوری خیلی داشتیم.
s-850 پس من نباید آن‌ها را می‌آوردم، یک جور نارو زدن به تماشاگر بود، اگر من همان آدمها را می‌آوردم، چون داستان آن‌ها تمام شده بود.
s-851 تصور کن که اگر ما مثلا بعد از این که مونس و رفیع دیگر قضیه‌شان حل شد و به جایی نرسیدند، می‌خواستیم داستان را ادامه بدهیم، باید یک داستان جدید برای رفیع می‌ساختیم و یکی هم برای مونس، که این یک تقلب بود، به نظر من، یعنی تماشاگر می‌فهمید که دارند کشش می‌دهند.
s-852 آن بچه‌ها را نمی‌توانستیم بیاوریم.
s-853 راه دوم این بود که آدم‌هایی را بیاوریم شبیه همان آدمها، یعنی جایگزین کنیم.
s-854 این آدمهای جدید در بهترین حالتهایشان باز یک بار قبلا ارائه شده بودند؛ یعنی ما اگر شخصیتی را می‌آوردیم که جای مونس باشد، می‌گفتند که آقا، آن خوبش بود دیگر؛ مردم با همین نقصها عادت کرده بودند.
s-855 این راه دومش بود که ما یک آدم دیگری بیاوریم که جای مونس بازی کند و با یک اسم دیگر؛ یعنی یک سری آدمهای جدید و یک سری معضلات جدید.
s-856 این اتفاق افتاده؟
s-857 تلاش کردیم که این آدمها دور باشند؛ مثلا آن سری یک شخصیت اصلی دارد، یک دختر خیلی حساس، که مشکلات روانی دارد و همین باعث می‌شود برود دنبال مسائل دیگر.
s-858 اتفاقا شخصیت زنی که داشتیم آدمی است که ۱۸۰ درجه با آن یکی فرق دارد؛ یعنی بسیار خونسرد و معمولی است و اصلا خاص نیست.
s-859 با بازیگر صحبت کردم و گفتم باید معمولی بازی کنی.
s-860 معمولی بازی کردن از خاص بازی کردن خیلی سخت‌تر است.
s-861 به خاطر همان به چشم نمی‌آید.
s-862 و قرار هم نیست به چشم بیاید و برجسته شود.
s-863 یا مثلا تهیه‌کننده که آدم پرهیبتی مثل فرامرز صدیقی داشتیم و الان یک آدم گذاشتیم؛ کسی که حتی از سطح خود بچه‌ها هم پایین‌تر است: یک نگاه واقعی به تهیه‌کننده‌ها.
s-864 در سریال قبلی دو شخصیت بسیار همدردی‌برانگیز داشتیم: مونس توانا و رفیع، که این باعث جذب و همذات‌پنداری مخاطب می‌شد.
s-865 ولی در سری جدید فکر می‌کنم قرار است این احساس تقسیم بشود.
s-866 این تعداد مخاطبان را کم نمی‌کند؟
s-867 اگر جاهای دیگری تلافی بشود، نه.
s-868 طبق آمار، بیننده‌های ما در این سری خیلی بیشتر از سری قبلند .
s-869 مخاطبان قسمت دوم سری قبلی‌مان شاید سی درصد قسمت دوم این سری بودند و در مورد قسمت سوم که تفاوت بیشتر است.
s-870 تعمدا این طور شد و اتفاقا آن نوع نوشتن خیلی راحت‌تر است که دو تا شخصیت اصلی باشند و بقیه در حاشیه.
s-871 حالا اگر بخواهیم تقسیم کنیم که همه به یک اندازه حضور داشته باشند، خیلی سخت است.
s-872 ولی تعمدا این کار را کردیم، باز به خاطر نگاه واقع‌بینانه‌تر.
s-873 بشدت می‌ترسیدیم رابطه عشقی بگذاریم، چرا؟
s-874 چون در رابطه عشقی دو حالت وجود دارد و آخرش یا دو طرف به هم می‌رسند و یا از هم جدا می‌شوند.
s-875 اگر به هم برسند، مثل همه سریال‌های بعد از انقلاب است، و اگر به هم نرسند، تکرار سری قبل است.
s-876 پس رابطه عشقی را گذاشتیم کنار و اتفاقا از یک رابطه ضدعشقی شروع کردیم؛ یعنی یک آدم زنش را طلاق داده و یک بچه‌ای این وسط است و احتمالا خط اصلی داستان ما تا آخر همین بچه است و یک جاهایی برجسته می‌شود و معضلاتی برای آینده داستان این بچه به وجود می‌آید.
s-877 تعمدا هیچ کس را قهرمان اصلی نکردیم، همین بچه‌ها هستند.
s-878 حالا ممکن است در یک قسمت یکی از این‌ها خیلی همدردی‌برانگیز باشد.
s-879 مثلا در قسمت سوم آن آبادانی.
s-880 یک قسمت اصلا سروش صحت به چشم نمی‌آید و سعید آقاخانی برجسته‌تر می‌شود، و برعکس.
s-881 از کارهای دیگری که کردیم این بود که هیچ کدام را مثبت و قهرمان نکردیم.
s-882 در هر قسمت یک آدمی برجسته می‌شود، اما حتما مثبت مثبت نیست، حتما یک اشتباهی می‌کند.
s-883 این آدمها، آدمهای سری جدید، به هیچ وجه خوب نیستند و بد نیستند و نمی‌توانیم قضاوت کنیم این خوب است یا بد.
s-884 در سری قبل ما محسن را داشتیم که بد و شیرین بود و رفیع را داشتیم که خوب و روشنفکر بود، ولی اینجا نه، همه یک مقدار شبیه هم هستند.
s-885 تجربه‌ای است که نمی‌دانم چقدر جواب می‌دهد.
s-886 در مورد ایرانمنش صحبت داریم.
s-887 ایرانمنش را همه به عنوان بازیگری می‌شناسند که فیلم‌های دفاع مقدس کار کرده و‌لا‌غیر، با تیپ ثابت خودش : یک بسیجی نترس و قهرمان دفاع مقدس.
s-888 حالا می‌بینیم که اینجا از آن تیپ خودش آمده بیرون و یک چیز دیگر است و حالا بیننده باید به این عادت بکند.
s-889 چرا به سمت ایرانمنش رفتید؟
s-890 دو تا علت دارد: یکی از سختیهای حرفه ما مقوله‌ای است به نام بازیگر.
s-891 بازیگر تنها کسی است که در کار قابل تعویض نیست و بسیاری از بازیگرها متأسفانه همین که کار تا یک جایی پیش رفت که مطمئن شدند دیگر نمی‌شود عوضشان کرد، یک گروه چهل - پنجاه‌نفری را روی انگشتشان می‌چرخانند، و هیچ قانونی متأسفانه در مملکت نیست که جلوی بازیگر را بگیرد.
s-892 بیشترین حقوق را بازیگر می‌گیرد - هرچند زحمت زیادی هم می‌کشد - و نازپرورده‌ترین آدم گروه است.
s-893 بازیگر خوب داریم و بازیگر بد هم داریم.
s-894 من در انتخاب اولم آدم‌هایی را جمع کردم که مطمئن بودم از لحاظ اخلاقی یک سر سوزن هم اذیت نمی‌کنند، و الان می‌توانم ادعا کنم که هیچ سریالی نشده که بازیگرانش این‌قدر راحت باشند و آزار نرسانند.
s-895 انتخاب ایرانمنش صرفا به لحاظ اخلاقی بود؟
s-896 نه، این یک علت است.
s-897 علت دوم این است که من یک کاری از ایرانمنش دیدم به نام «گالری ۹» که شبکه تهران می‌داد و نقش یک کرمانی را بازی می‌کرد که مأمور آگاهی بود و بسیار شیرین بازی کرد و همه آن بازی‌اش را به حساب می‌گذارند.
s-898 اصلا ربطی به جنگ نداشت و یک مقدار کمیک بود.
s-899 این به من اطمینان داد که می‌تواند به این عرصه بیاید.
s-900 سوم این که این آدم اگرچه فیلمهای دفاع مقدس خیلی بازی کرده بود، ولی در این تیپ کلیشه نبود.

Text viewDownload CoNNL-U