Dependency Tree

Universal Dependencies - Persian - Seraji

LanguagePersian
ProjectSeraji
Corpus Parttrain
AnnotationSeraji, Mojgan; Ginter, Filip; Nivre, Joakim; Popel, Martin; Zeman, Daniel

Select a sentence

Showing 203 - 302 of 4798 • previousnext

s-203 اراده قوی روزه‌دار او را کمک می‌کند که مشکلات را به سادگی از سر راه خود بردارد.
s-204 پشتکار روزه‌دار می‌تواند همیشه او را وادار کند که از امتحانات نترسد و همیشه در امتحانات مختلف سربلند باشد.
s-205 و همه این‌ها که گفتیم یک طرف و اجر و ثواب خداوند هم یک طرف و به جای خود و
s-206 احمد به گوشه تخته‌سیاه می‌نگرد: «هشت ساعت به افطار مانده» نظرش را جلب می‌کند.
s-207 به بچه‌ها نگاه می‌کند که به حسینی در حال خواندن انشا خیره شده‌اند، به معلم که با تحسین به حسینی می‌نگرد.
s-208 احمد به گز نگاه می‌کند، آن را فشار می‌دهد.
s-209 دهانش آب افتاده است.
s-210 با دو دست، با سری خمیده، گوشه زرورق را پاره می‌کند.
s-211 صدای زرورق او را نگران می‌کند.
s-212 بچه‌ها سراپا گوش به انشا
s-213 » روزه‌دار با اراده‌ای قوی خود را کنترل می‌کند. «
s-214 احمد آرام‌آرام سر به پایین می‌خماند؛ از همان پایین بچه‌ها را نگاه می‌کند که هنوز متوجه انشا هستند.
s-215 » پشتکار روزه‌دار می‌تواند «
s-216 احمد به «هشت ساعت به افطار مانده» از پشت سر بچه‌ها، نگاه می‌کند.
s-217 سر فرومی‌برد و درست در لحظه‌ای که می‌خواهد لب بزند، معلم یکنواختی را از کلاس می‌گیرد.
s-218 معلم: آفرین!
s-219 بچه‌ها تشویق کنین!
s-220 احمد در میان تشویق بچه‌ها، عرق کرده، سر برمی‌دارد.
s-221 حسینی با اندکی تواضع سر به زیر انداخته است و به نظر خوشحال می‌رسد، هر‌چند سعی دارد این خوشحالی را پنهان کند.
s-222 احمد به حسینی نگاه می‌کند و بی‌اختیار، گویی که تازه وارد حالت جدید کلاس شده، دست می‌زند.
s-223 دست زدن او بعد از سکوت نیز ادامه دارد.
s-224 معلم به او می‌نگرد.
s-225 احمد متوجه می‌شود و قطع می‌کند.
s-226 ببینم حسینی، تو
s-227 زیرچشمی به احمد می‌نگرد.
s-228 احمد سر به زیر دارد.
s-229 روزه‌ای ؟
s-230 حسینی: خانم اجازه، اجازه
s-231 معلم: بگو
s-232 حسینی: اجازه می‌تونیم به این سؤال جواب ندیم؟
s-233 احمد کمی سر برمی‌دارد و زیرچشمی مواظب حسینی است و کنجکاو پاسخ وی.
s-234 معلم: خب
s-235 آره.
s-236 اگه نمی‌خوای، جواب نده.
s-237 به بچه‌ها نگاه می‌کند.
s-238 و در عین حال بدون نگاه به حسینی و گویی قصد دارد چیزی به دیگران بیاموزد.
s-239 می‌شه بگی، چرا؟
s-240 احمد نگاه می‌کند.
s-241 حسینی: خانم اجازه
s-242 معلم او را نگاه می‌کند و تأکید دارد.
s-243 معلم: بگو، خجالت نکش.
s-244 احمد مستقیما نگاه می‌کند و منتظر پاسخ است.
s-245 حسینی: خجالت نمی‌کشیم خانم.
s-246 به نظرم : [ناگهان خودش را جمع و جور می‌کند و محکم‌تر از قبل جواب می‌دهد که] اگه بگیم روزه‌ایم مثل این که داریم چیز ریا می‌کنیم، خانم.
s-247 بعضی از بچه‌ها که قبلا دیده‌ایم به هم زبان نشان می‌دهند، یک به یک سر فرو‌می‌اندازند.
s-248 احمد از جمله آنان است.
s-249 معلم: منتظر چی هستین بچه‌ها؟
s-250 یه بار دیگه تشویق کنین!
s-251 بچه‌ها، از جمله احمد، تشویق می‌کنند.
s-252 مکث روی چهره احمد، صدای زنگ روی چهره وی به گوش می‌رسد.
s-253 احمد گزها را در کیف می‌نهد.
s-254 بچه‌ها بعضی با هم، بعضی بازی‌کنان، از مدرسه دور می‌شوند.
s-255 احمد و دوستش محمود در کنار هم قدم برمی‌دارند.
s-256 به نرده‌های پارک رسیده‌اند و حال راهشان از هم جدا می‌شود.
s-257 احمد تمام حواسش متوجه احمد حسینی است که تنها آن سوی خیابان در حال رفتن است.
s-258 محمود: [که ایستاده]: هی
s-259 حواست کجاست ؟
s-260 احمد می‌ایستد.
s-261 محمود که نبش خیابان فرعی ایستاده است می‌نگرد.
s-262 محمود نزدیک می‌شود.
s-263 محمود: [گله‌مند و در عین حال کمی طلبکارانه] دارم خداحافظی می‌کنم
s-264 فکرشو نکن، هفت ساعت که چیزی نیست.
s-265 خداحافظ.
s-266 و در حالی که کیفش را می‌چرخاند، از او فاصله می‌گیرد.
s-267 دختربچه‌ای کوچک مامان‌مامان‌گویان دست او را می‌کشد.
s-268 [با اشاره به شیر آب] و او را به طرف شیر آب می‌برد و آب می‌خورد.
s-269 او زیر سایه درختی نشسته، پایش را در جوی آب کرده و نگاه می‌کند.
s-270 دختربچه دور می‌شود.
s-271 احمد ناگهان به سروروی خود [تند‌تند] آب می‌زند و خود را خیس می‌کند، گویی فکر آب خوردن را از سر به در می‌کند.
s-272 مکث می‌کند.
s-273 کیف را به طرف خود می‌کشد.
s-274 آن را بازیگوشانه باز می‌کنه؛ صدای اذان به گوش می‌رسد.
s-275 کیف را می‌بندد و رها می‌کند.
s-276 پا از آب بیرون می‌کشد.
s-277 پایش را خشک می‌کند.
s-278 جوراب می‌پوشد و بعد کفش به پا می‌کند.
s-279 بند کفشها را می‌بندد و به تنه درخت تکیه می‌دهد و می‌نشیند.
s-280 کیف، «چشمک» می‌زند.
s-281 زیرچشمی به کیف می‌نگرد.
s-282 به درختان نگاه می‌کند، که حال شاخه‌هایشان در باد تکان می‌خورد.
s-283 و صدای اذان همچنان با حرکت رقص‌وار آنان در باد، ادامه دارد.
s-284 احمد که نگاه می‌کند، سر بر پشت خمانده با تکیه به درخت، شاخه‌ها در باد می‌رقصند.
s-285 احمد چشم می‌بندد که «بهتر ببیند» [دقیقا حضور را در ذهن مجسم می‌کند].
s-286 پایان اذان چشم باز می‌کند و کودکی را می‌بیند که از خیابان پارک آرام‌آرام نزدیک می‌شود.
s-287 آب‌نباتی چوبی به دهان دارد، لیس می‌زند و خیره به احمد می‌نگرد و او را وسوسه می‌کند.
s-288 احمد آب دهان قورت می‌دهد.
s-289 بچه نزدیک می‌شود و همچنان که از جلویش می‌گذرد او را نگاه می‌کند و لیس می‌زند.
s-290 احمد چشم‌بسته با حرکت سر کودک را تعقیب می‌کند.
s-291 چشم باز می‌کند [به گمان آن که کودک رفته یا لااقل پشت به او دارد و دور می‌شود، اما] کودک از جلویش گذشته است، و در حالی که به عقب، به احمد، می‌نگرد همچنان آب‌نباتش را لیس می‌زند و فاصله می‌گیرد.
s-292 نگاه احمد به کنار دستش به کیف می‌لغزد.
s-293 دست به طرف کیف دراز شده است و آن را به جانب خود می‌کشد.
s-294 سماور قل می‌زند.
s-295 پدر قرآن می‌خواند.
s-296 مادر سفره را میان تخت پهن کرده است.
s-297 احمد گوشه‌ای کز کرده و نشسته.
s-298 مریم روی کتاب خم شده و مساله حساب حل می‌کند.
s-299 پدر قرآن را می‌بندد و می‌بوسد و در جلو می‌گذارد.
s-300 مادر سبزی خوردن را سر حوض زیر شیر آب می‌شوید؛ پشنگه‌های آب را به شمعدانیهای سر حوض می‌پاشد.
s-301 پدر در حالی که به اتاق می‌رود.
s-302 پدر: [به مادر] اگه کاری هست، کمک کنم.

Text viewDownload CoNNL-U