s-207
| از هولم ماژیک را انداختم توی توالت و سیفون را کشیدم. |
s-208
| برگهای زرد و قهوهای توی هوا میچرخیدند و فرود میآمدند. |
s-209
| شما بزرگی کنید. |
s-210
| آقایی که خبر غارت بساطم را داده بود، کنار پیادهرو، مات و مبهوت ایستاده بود به تماشای آن همه بیخیالیام. |
s-211
| در آن پنج سال یک نوبت به خاطر غرغرهایش، با ضربهٔ آرنج، دماغش را شکسته بودم. |
s-212
| از آن موقع هم به فکر کاسبی افتادم. |
s-213
| مأمور، تعهدنامه را لای پرونده گذاشت و جواب داد: «همهٔ کارها دست پیمانکار است.» |
s-214
| بار اول متوجه منظور متن آگهی نشدم. |
s-215
| بیدرنگ جاکن شدم. |
s-216
| سرانجام با دیدن تابلوی مؤسسهٔ کفن و دفن، به آرامی و با دودلی از پلهها بالا رفتم. |
s-217
| از همین حالا استخدام هستی. |
s-218
| این مرتبه فکرم رفته بود به خلافهای احتمالی. |
s-219
| رنگ تیرهٔ کت، با شلوارم هماهنگ شده بود. |
s-220
| حتی خانوادهاش میتوانسته، با یک تلفن، دویست نفر از کارگرهای کارخانه را بکشانند منزل تا از زور گریه، خانه را بگذارند روی سرشان. |
s-221
| رئیس مؤسسه ماشین را از خیابانها و گاه کوچهباغهای شمال شهر، در حالی که بادهای تند پاییزی، برگها را به هر طرف میپراکند و دانههای باران را به شیشه میکوبید، پیش میراند. |
s-222
| در میان سکوت حدود بیست، سی نفر میهمان و صاحبعزا، چند نفری توی راهرو و داخل هال و پذیرایی مشغول جزع و فزع بودند. |
s-223
| هنوز چند دقیقه نگذشته بود، فهمیدم بهتر و بیشتر از حرفهایها گریه و زاری میکنم. |
s-224
| به خاطر بیرحمیهایم در حق مریم، در مجلس عزای آن مردهٔ ناشناس که حتی اسمش را هم به من نگفته بودند و به یاد مظلومیت مریم، با سوز دل زار زده بودم و پلقپلق اشک ریخته بودم و از خود بیخود شده بودم. |
s-225
| به خیالم منتظر خالی شدن لیوان است. |
s-226
| رنگش پرید. |
s-227
| عکس رنگی بزرگی از حریرچی روی تاج گلی بود که قسمتی از پذیرایی را گرفته بود. |
s-228
| در فکر از دست دادن شغل جدید و مزدم بودم. |
s-229
| مایلم تقسیمبندی خود را دربارهٔ این عنوان ارائه نمایم. |
s-230
| بنا بر گفتهٔ نظریهپردازانی مانند فورستر، انسان از پیش از تولد و بعد از مرگش هیچ نمیداند. |
s-231
| برای تفکیک تجربیات انسانی از تجربیات نویسندگی، تعیین نسبت میان وجه نویسندگی و وجه انسانی ضروری است. |
s-232
| برخی ویژگیهای دیگر نیز که ناظر بر شناخت جامعه است این گونه است. |
s-233
| اما تجربیات اختیاری که مورد انتخاب شخصی واقع میشوند، گاه با اغراض متفاوتی همراه هستند. |
s-234
| اما بروز غایات در انتخاب تجربه، تفاوت میان این دو دیدگاه را روشن میکند. |
s-235
| گاهی تقلید مو به مو از تجربیات و عادات نویسندگان بزرگ، تنها توهم نویسندگی را در نویسندگان جوان ایجاد میکند. |
s-236
| احتمال دارد جهان داستان را بیش از آن چه نیاز است، پیچیده پنداشتهاید. |
s-237
| ایدهای که اکنون به ذهن شما رسیده است، انرژی بیشتری از همین ایده در زمانی دور دارد. |
s-238
| تمرکز بر داستان ممکن است شما را فردی تکبعدی کند. |
s-239
| باور سنتیای وجود دارد که میگوید اگر از کاری زیاد گفتید آن کار ناتمام میماند. |
s-240
| چاپ کتاب در اغلب مراکز دولتی ریسک بزرگی است. |
s-241
| سرانجام ادبیات ایران دشمنش را یافته است: نظریه. |
s-242
| قوطی کبریت را برداشت. |
s-243
| فکرهای مزخرف میکردم. |
s-244
| ننه فانوس را خاموش کرد و بعد گفت: 'بعد از آن حادثه میر از گورستان بدش میآمد، هیچ گاهی به آن سو نمیرفت از همین رو رفت در گوشهٔ باغ، پایین پای بچههایش، برایش قبری کند'. |
s-245
| شنیده بودند که پدرم یک پسر کوچک هم دارد. |
s-246
| روبرویش پایتخت مثل زنی بدبخت و فلکزده، زنی که با آخرین تقلاها به چشمان چلقیده و کورش سرمه کشیده باشد، نشسته بود. |
s-247
| توقعی از معمار نیست که مثلاً در حوزهٔ اخلاق و شناخت خلق و خوی مردمش متخصص باشد، اما باید به قدری با این مقوله آشنایی داشته باشد که خانهای که میسازد و ارتباطات فضاییای که در آنجا تعریف میکند، چیزی خلاف مناسبات متعارف اخلاقی باشد. |
s-248
| فروپاشی آرام آرام این جانمایه از آن است که جهان به پایان خود نزدیک میشود. |
s-249
| او در فیلم «پسربچه» (1921) با نشانههای آنارشیستی فیلمهای کوتاه اولیهٔ خود خداحافظی کرد تا قلبش را برای رنجهای دیگران بگشاید و بعد از آن با فیلم «جویندگان طلا» راه ترقیاش را باز هم هموارتر ساخت. |
s-250
| به هر حال فیلمهای درام بسیاری در آن سالها ساخته شد که به نوع زندگی یهودیان در آمریکا میپرداخت و مشکلات آنها در جامعه را به تصویر میکشید. |
s-251
| هر چه بود دلی بود که میخواند و مینواخت و دلهایی که به جان خریدار آن آواها و نغمهها بودند. |
s-252
| درست است که در قدیم صداهای جادویی فراوانی در عرصههای محدود محلی جلوه میکردند و بعد در عین گمنامی، هم خود و هم آثارشان توأمان راهی دیار فراموشی میشوند، اما هر یک از آنها صاحب شناسنامه و هویت مخصوصی بودند و رنگ و بوی ویژهٔ خود را داشتند. |
s-253
| با نوک چنگال چند سوراخ در آن ایجاد کنید و بگذارید دم بکشد. |
s-254
| همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. |
s-255
| در غیر این صورت راحتترین کار پردرآمد، این گونه خواندن و زیاد خواندن است. |
s-256
| این مرحله همزمان با اشغال بئرالسبع در تاریخ 31/10/1917 م. و اولین شکست دولت عثمانی در فلسطین آغاز شد. |
s-257
| ما اگر بخواهیم سینما این همه متفکر نباشد، چه کسی را باید ببینیم؟ |
s-258
| تو به من مجال دادی تا پروانه شوم. |
s-259
| نه سفر، نه باران؛ هیچ کدام به تنهایی آن نبود که من میخواستم. |
s-260
| هم دنیای قدیم، هم دنیای جدید گاه دچار بیتعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. |
s-261
| علم هرمنوتیک مطالعهٔ فهم و به ویژه وظیفهٔ فهم متون است. |
s-262
| شاید لحاظ کردن این نگرش نسبی، هنگام اجرای آثار چخوف، بیش از هر شیوهٔ دیگری به دنیای نمایشنامهٔ او نزدیک باشد. |
s-263
| شما از آسیا میآیید؟ |
s-264
| ما در مدرسه هستیم. |
s-265
| فردا همدیگر را میبینیم؟ |
s-266
| او اسپانیایی صحبت میکند. |
s-267
| دومین روز سهشنبه است. |
s-268
| تو ویسکی مینوشی؟ |
s-269
| خورشید زرد است. |
s-270
| ما ماهی و استیک لازم داریم. |
s-271
| بگذار نگاهها سخنوری کنند، اصل دلهاست که سر میسپارند. |
s-272
| روحم را در آغوشت میآرامانم. |
s-273
| چون وفات کردم، مرا در کوچه و بازار نگردانند چه در زندگی همیشه طالب خمول و از شهرت، ملول بودهام. |
s-274
| بعد با دستهای لرزان خود کاسه را نگه داشت و آقا از آن دوغ آشامیدند. |
s-275
| بوی چند شاخه گل مریم مشامم را نوازش داد. |
s-276
| ایمانی که با تو میگوید: باز بیاغاز. |
s-277
| واقعیت این جهان را بازآفرید. |
s-278
| در این سال زلزلهای در چترود و سرآسیاب حادث شده، خساراتی سنگین به بار آورد. |
s-279
| عدم تربیت صحیح فرزند، قاتل دانشمند اتمی به بار میآورد. |
s-280
| چه انحرافاتی در آیین زرتشت پدید آمده است؟ |
s-281
| افکار عمومی بالأخره از این زورگوییها، بیانصافیها و بیعدالتیها به جان خواهد آمد. |
s-282
| خون ابراهیم نبوی به جوش آمد. |
s-283
| فرآیندهای شیمیایی و فیزیکی متعددی در تشکیل انواع مختلف خاک نقش دارند. |
s-284
| این تمهید در دههٔ 1940 برای ایجاد تصویر روح یا شبح به کار میآمد. |
s-285
| جهان اسلام به خروش خواهد آمد. |
s-286
| قائن توجهی به تذکر یهوه نکرد و برادر خود هابیل را کشت. |
s-287
| هاچیکو یک روز به دنبال پرفسور به ایستگاه میآید و هر چه شابر از او میخواهد که به خانه برگردد هاچیکو نمیرود و او مجبور میشود که خود هاچیکو را به منزل برساند و از قطار آن روز جا میماند. |
s-288
| طالبان به گازهای سمی رو خواهد آورد. |
s-289
| دههٔ هشتاد سالهای طلایی بسکتبال استان اصفهان به شمار آمد که تیمهای فولاد مبارکه، ذوبآهن و هسا در سوپرلیگ کشور یک مثلث قهرمانی تشکیل داده بودند که تیمهای فولاد مبارکه و هسا در سال 82 بنا بر دلایلی منحل شدند. |
s-290
| ذرات به شوق و شور آمدهاند. |
s-291
| از شما هم دعوت به عمل میآید. |
s-292
| در پایان سال دوازدهم بعد از تاریخ قرارداد چنانچه عملیات در ناحیهٔ موضوع قرارداد و یا در هر یک از قسمتهای آن به مرحلهٔ بهرهبرداری تجارتی نرسیده باشد، ناحیهٔ مزبور یا هر قسمتی که بهرهبرداری تجارتی در آن به عمل نیامده باشد به شرکت ملی نفت ایران مسترد خواهد شد. |
s-293
| بزرگترین زمرد دنیا به نمایش درآمد. |
s-294
| پس از به هوش آمدن مصدوم، مسئولیت مراقبت از او را به یک فرد مسئول بسپارید. |
s-295
| چرا گردن زرافهها کش آمده است!؟ |
s-296
| دلارهای آمریکا به کمک بیبیسی میآیند. |
s-297
| شنیدن صدای خندهاش دوباره به یادت میآورد که چه زیبا میخندد و چه از دست خواهی داد. |
s-298
| «مالیات بر چیپس» در مجارستان به اجرا درآمد. |
s-299
| ما به آنان زبان حیوانات را آموزاندیم. |
s-300
| هر جوان مؤمنی که قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آمیخته خواهد شد. |
s-301
| افسوس خواهی خورد به خاطر قلبهایی که شکستهای. |
s-302
| مردان نیز از چتر سود میجستند. |
s-303
| تابستانها که فصل توت بود، چادرشب بزرگی روی تخت پهن میکردیم و توتهای درخت محله را میتکاندیم و همه با هم میخوردیم. |
s-304
| کاش میشد بین این همه روزهای بیربط، اسم یک روز را هم «روز ملی ترکاندن بغض» بگذارند. |
s-305
| چه رویدادها که در هجوم خشم بر هم برتنید و شد نمایش مسخرهکنندهٔ حضوری که بیگانه اما پرادعا بود! |
s-306
| نقطهٔ عطفی بود که آمریکاییها را ترساند. |