s-306
| نقطهٔ عطفی بود که آمریکاییها را ترساند. |
s-307
| در حالی که خورشید به آنها میتابید این آدمکهای کوچک هم کمکم خم شده و به روی زمین سقوط میکردند. |
s-308
| هرچند که قصیدههایش غالباً از رویدادهای واقعی بازتابیدهاند؛ اما مرثیههای وصال، نشانهٔ استادی کامل او در این رشته است. |
s-309
| در کار ادبی و نگارشی نیز ناقد را نمیتوان پیوسته در پایگاه نقد به گونهٔ متکلم وحده تحمل کرد. |
s-310
| اینها دارند زحمات شما را به هدر میدهند. |
s-311
| نمایندهٔ ولی فقیه در استان و امامجمعهٔ بوشهر گفت: ایران با محاصرهٔ آمریکا نه تنها محدود نمیشود بلکه مسیر توسعه را سریعتر میپیماید. |
s-312
| و اگر روی برتابید، (خدا) جای شما را به مردمی غیر از شما خواهد داد که مانند شما نخواهند بود. |
s-313
| تاریخ پرفراز و نشیب حوزههای علمیه را نمیتوان در اوراق تاریخ مکتوب جست که واقعهنگاران، خواسته و ناخواسته، خدمتگزار اورنگها بودهاند و با رعایا و مراکز ستیز علیه سلطهها، چهره پرآژنگ داشتهاند و اگر که گاهی، منصفانه نوشتهاند و در ترسیم چهرهها، کمتر خطا کردهاند، باز از لایههای زیرین قضایا، روی برتاباندهاند و یا به خاطر عدم شناخت دقیق انگیزهها و مصالح، بیراهه راه پیمودهاند. |
s-314
| لوکا همه را میپیچاند. |
s-315
| رخصتی ده که خود را دریابم و خانهٔ دل را از ملال بپیرایم. |
s-316
| چاوز به مردم اعلام کرد: اگر شما مایل باشید و این رفراندوم را قبول کنید من تا زمانی که خدا بخواهد و تا آخرین قطرهٔ خون و تا زمانی که استخوانهایم بپوسد به ریاست ادامه میدهم! |
s-317
| البته چون از غذاهای آبکی به طور کلی خوشم نمیآید دور و برشان اینجا هم نپلکیدم. |
s-318
| دارد پژمرده میشود. |
s-319
| ایران را پرورانده و ساختم تا پناهگاه آزادگان باشد. |
s-320
| اگر جز او را بپرستید توسط همانها هلاک خواهید شد. |
s-321
| ژازه در زمینهٔ نقاشی، بیان خاص و زبان هنریاش را که پیش از این قریحی ابداع کرده بود، بازمیشناسد، آن را میپالاید و در رشد هماهنگ آن میکوشد. |
s-322
| برای شبهایی است که در تمام فالهای حافظ هم خبری از آمدنش نباشد و هزار بار پیراهنش را بوییدهباشی! |
s-323
| آنان را به راه و آسمان فرازی میبخشایم که پناه روزها و شبهای تنهاییام هستند. |
s-324
| یک مرتبه لب از گفتن بست و در خودش فرورفت؛ انگار به سفر دور و درازی فکر کند. |
s-325
| پدر من روزانه سه قاشق غذاخوری سویا را در آب گرم میخیساند و علیرغم مزهٔ بد آن را همان طوری به صورت خام مصرف میکند. |
s-326
| از جملهٔ این جنگها رشادت امیرالمؤمنین است وقتی عمر ابن عبدود را میخواباند و بر سینهاش مینشیند، وقتی دشمن آب دهان پرت میکند بلند میشود برمیگردد؛ خشم خود را فرومیخورد و دوباره میآید. |
s-327
| قوم مایا، که از ساکنان آمریکای مرکزی بودند، «چیکل» میجویدند. |
s-328
| ایرانیها چند روز در هفته استراحت میکنند؟ |
s-329
| دو سال پیش دانشگاه را تمام کرد. |
s-330
| امروز آنها را برای آخرین بار میبینم. |
s-331
| ایرج همکلاسم بود، ایشان دکتر بودند. |
s-332
| بچهها چند سال داشتند؟ |
s-333
| اما همین که دهانش را باز کرد، تکه پنیر از دهان او به زیر درخت افتاد. |
s-334
| وقتی که غذا حاضر میشد ما صحبت میکردیم. |
s-335
| حسین در هجده سالگی طبیب ماهر و مشهوری شد که به معالجهٔ بیماران میپرداخت. |
s-336
| آرامگاه وی در شهر همدان است. |
s-337
| یکی از برادران یوسف اظهار داشت که اگر ناچار سوءقصدی دارید البته باید از کشتن وی صرف نظر کنید ولی او را به چاهی درافکنید تا کاروانی او را برگیرد (و با خود به دیار دور برد). |
s-338
| نوع خاص حکومت دموکراتیک، خیلی چیزها را خراب میکند، تعهد به تعهدات دولت میانبازد و تعهد از تعهدات جامعه برمیدارد بدون آن که دولت بتواند سطح پیچیدگی خود را با سطح پیچیدگی جامعه متناسب سازد. |
s-339
| پیاده میشود میآید سراغم. |
s-340
| «گیس عروس» را به خانهٔ بخت خواهم فرستاد. |
s-341
| و من در حسرت نسیم باد را نیز گذر خواهم کرد. |
s-342
| با تمام وجود فریاد برمیآورم که خیالی دستنیافتنی است و کاری ناشدنی. |
s-343
| در صورت استمرار این شیوهها، یقیناً قسمت اعظمی از انتظارات جامعه برآورده خواهد شد. |
s-344
| آن قدر آکندهام اکنون از حسی تلخ، که چشم بستم و آن را در ادامهٔ این چند خط منتشر کردم. |
s-345
| و با مزاحهای شیرین خود، دوستانش را میخندانید. |
s-346
| اجرم با چشمان تو که عالمی را میخندانم! |
s-347
| آیا ممکن است پشت صندلیام را بخوابانم؟ |
s-348
| حتی غزل گلوی خودش را دریده است. |
s-349
| پردهٔ کعبه را دزدیده باشم اگر تو پیامبر خدا باشی! |
s-350
| نیروهای نظامی اسرائیلی 280 فلسطینی از جمله 43 کودک و سه زن را در ماه نوامبر در سرزمینهای اشغالشدهٔ فلسطینی ربودهاند. |
s-351
| دورهٔ لیسانس و فوق لیسانس را در دانشگاه تهران به پایان رسانیدم و دکترای خود را در سال 1375 در رشتهٔ روانشناسی بالینی از دانشگاه نیوساوتولز در شهر سیدنی دریافت کردم. |
s-352
| شما با آن همه اکسیژن که در اختیار داشتهاید چه کردید جز از نفس افتادن؟ |
s-353
| کلاغها را میشمردم تا بیاید. |
s-354
| دل نان را میشکافتم. |
s-355
| من همان کسی هستم که بر تو شوریدم. |
s-356
| «سیمور هافمن»، روی سن «اتللو» را میفریبد. |
s-357
| همیشه غلامحسین ساعدی را میستودم. |
s-358
| ایشان همچنین شعرهایی نوشته و بنا بر آن احساسات، نغمههایی سراییده است. |
s-359
| هی میسابید و میسابید. |
s-360
| به یقین آنها را هنگام نوشتن عمیقتر زیستهام. |
s-361
| 3 گاو در مدت 2 هفته علفهای 2 چمنزار و هر آن چه را در این مدت میروید میچرند. |
s-362
| در صورت اطمینان به فاسد بودن کنسروها، آنها را جوشانده سپس دور بریزید چرا که رها کردن کنسرو آلوده در سطح زباله و یا طبیعت، موجب انتقال باکتری کلستریدیوم میشود. |
s-363
| ایشان در این زمینه میجوشیدند و فقه در وجود این عالم عارف موج میخورد. |
s-364
| از دهانش مشعلها بیرون میآید و شعلههای آتش برمیجهد. |
s-365
| فرشته گهواره را میجنباند تا کودک آرام گیرد. |
s-366
| در معبر قتلعام، شمعهای خاطره افروخته خواهد شد. |
s-367
| ستارهها دانهدانه فرومیچکیدند! |
s-368
| 2 برادر کیف 50 مشتری بانک را قاپیدهاند. |
s-369
| جهان چه بیدریغ میفرسود. |
s-370
| در بزمم نقل بلور میفشانید. |
s-371
| موهای تو در آفتاب مثل مس میگداخت. |
s-372
| همه کف خیابان نشستهایم. |
s-373
| دسته اما از جا جم نمیخورد و آقا وقتی میبیند همه یاد گرفتهاند، مینشیند و به عباس میگوید: «چرا دسته حرکت نمیکند؟». |
s-374
| همه جا همین است. |
s-375
| من که کنار بچهها هستم میشنوم که آنها هم جیغ میزنند: «نهضت ما حسینی، لهبل ما خمینی». |
s-376
| میگویند سر پشتبامها مسلسلچیها کمین کردهاند. |
s-377
| چه مهربان و مادرانه میلیسید ببر صورت بچههایش را بعد از دریدن بچهخرگوش. |
s-378
| هر گاه تشنه شدید آن چنان آب بیاشامید که گویی آب را میمکید. |
s-379
| از پشت سر هم نوشتن جملات بپرهیزید. |
s-380
| یعنی بر یقین گذشته اتکا میکنید، نه بر شک حاضر. |
s-381
| کلیهٔ پروازکنندگان (اعم از جاندار و یا ساختهٔ دست بشر)، چتر نجات یا موشکها و یا هواپیماهای جت عمودپرواز که تصمیم به فرود دارند همواره از اصابت و برخورد شدید با زمین، در حین فرود، اجتناب میورزند. |
s-382
| باید هیاهو کنید، باید بریزید وسط مجلس، به هم باید بپرید که نگذرد این مطلب. |
s-383
| باشگاه پرسپولیس برای جذب عماد رضا، مهاجم عراقی باشگاه الزمالک مصر به طور رسمی با این باشگاه مکاتبه کرد. |
s-384
| عرفای ادیان دیگر مکاشفه میکنند که در تعالیم اسلام هم هست. |
s-385
| همان طور که ملاحظه میکنید در این آرتیکل یک حساب بدهکار و دو حساب بستانکار شده است. |
s-386
| قارچ سمی یک فریاد است: تا کجا میشود با این مرداب مماشات کرد؟ |
s-387
| وزیر بهداشت گفت این وزارتخانه از تولید و عرضه گندمهایی که آرسنیک و یا سایر فلزات موجود در آنها بالاتر از حد استاندارد باشد، ممانعت میکند. |
s-388
| من رؤیای نوجوانیام را دریافتم و همیشه در همان جهت استقامت کردم. |
s-389
| به گزارش سرویس ویژهٔ مهر روزنامههای کشور در صفحات خود به برخی اخبار، مصاحبهها و مطالب ویژهای اشاره کردهاند که مرور آنها میتواند برای مخاطبان جذابیت داشته باشد. |
s-390
| بهتر است از نانهای سبوسدار مانند سنگک یا نانهایی که خمیر آنها به طور طبیعی ورآمده است، استفاده شود. |
s-391
| همین که چشم را از مادیات فرومیبندیم یعنی ایمان داریم. |
s-392
| بر گوشههای چشم من اشکها خشکیده است. |
s-393
| دنیای غیرمسلمان علیه جنایت اسرائیل نسبت به مسلمانان لبنان خروشیده است. |
s-394
| جالب اینجاست که در همیشهٔ تاریخ همینان پرچمدار آزادی بودهاند و در ابتدای صف دینداری دم جنباندهاند، دیگران را به استبداد متهم کردهاند و عدالت خواستهاند. |
s-395
| در آسمان حیاط خانه، شش هلال ماه میدرخشیدند. |
s-396
| بتواند حداقل به من ثابت کند جنگیده است نه برای درصد جانبازی بلکه برای درصدی از محبت خدا و خاک بهشت. |
s-397
| اثر ادبی داستان یا رمان وقتی پدید میآید که نویسندهاش قادر باشد جهانی را بیافریند و بپذیراند. |
s-398
| از دیدگاه اینان، با تغییر نام کشور از 'افغانستان' به 'خراسان'، تمام بدبختیها رخت برمیبندند. |
s-399
| قرقیزستان درخواست خود مبنی بر اعزام نیروهای پاسدار صلح جهت حل مناقشه در جنوب کشور را بازخواند. |
s-400
| آدمیت مهمترین و دهشتبارترین حفره از روحیات و خصوصیات ملی ما را به دقت دیده و بازجسته بود و همهٔ عمر به ترمیم و بازسازی و درمان آن کوشید. |
s-401
| توان دفاعی ایران پایههای استکبار را لرزانده است. |
s-402
| درهای آسمان را گشودهاند. |
s-403
| همان [خدایی] که زمین را برای شما فرشی [گسترده] و آسمان را بنایی [افراشته] قرار داد و از آسمان آبی فروآورد. |
s-404
| او را به پایین فروافکندم. |
s-405
| اشک خونین سحر بر روی گل غلتیده بود. |